در انتظار ذوالبر | ||
|
با وضو وارد شوید این خیمه گاه فاطمه (س) است هر کسی آید به اینجا در پناه فاطمه (س) است
بگو مارد سخن با نام زهرا که تنها مانده ام تنهای تنها بگو مارد سخن با نام حیدر بگو از لاله های سرخ پرپر سلام اینجا منطقه عملیاتی شرق کارون منطقه عمومی مارد 17 کیلومتری ابادان جایی عملیات فرمانده کل قوا خمینی روح خدا و عملیات ثامن الائمه در آن صورت گرفته.عملیات فرمانده کل قوا اولین عملیات بعد از بر کناری بنی صدر بود و عملیات ثامن عملیاتی بود که باعث شکسته شدن حصر ابادان شد و صدام بعد از این عملیات 7 تا از فرماندهای جنگش رو اعدام کرد. اینجا جایست که من عید رفتم در این مکان 9 شهید گمنام خاکند البته این 9 شهید مثل شهدای گمنام شهر شما نیستند که تفحص شده باشن این شهدا تفحص نشده اند این شهدا همین جا خاک بوده اند. که دلایل مختلف به فراموشی سپرده شده بودند. از دوران جنگ مستنداتی هست که حسین خرزای و لشکرش در این مکان به عزاداری می پرداختند. ولی بعد از جنگ دوباره این شهدا به فراموشی سپرده می شوند تا سال 79 که چندتا از اهالی دوباره این شهدا رو پیدا میکنن و به حفظ آثار میگند. تا سه سال قبل که سپاه استان بوشهر اینجا رو از حفظ آثار میگره و شروع به ساختنش میکنه. می دونید چرا اسم اینجا رو گذاشتند خمیه گاه حضرت فاطمه (س)؟ چون سال جز حضرت فاطمه (س) کسی بالا سر این شهدا نیومده. هنوزم وقتی عید تموم میشه کسی دیگه اینجا نمیره جز حضرت فاطمه اخه این شهدا مثل فرزندش ابی عبدالله غریبند و کسیو ندارند... برا شادی روح شهدا مخصوصا این 9 شهید شرق کارون بلند صلوات.
به میلاد زنگ زدم گفتم مارد دقیقا کجاست گفت 17 تایی آبادان. کنار جاده از ماشین پیاده شدم راننده ماشین که اهل ابادان و ادم باحالی بود ازم پول نگرفت. میلاد به استقبالم امد بعد گفت اون سرداره او واقعا سردار نبود ولی بچه ها بهش می گفتن سردار اومد اسم منو یاداش کرد. رفتیم داخل خوابگاه خدام چند تا از دوستام بودن اخه من قبلا بوشهر درسم می خوندم. بچه هایی که از بوشهر اومده بودن هیچ کدوم حکم نداشتند شب گفتن هر کی حکم نداره باید برگرده تو خوابگاه جنجالی به پا شد. هر کی یه چیز می گفت. تو مارد صبحانه حلوا بود و شام لوبیا عجب غذاهایی. فردا هم خبری نشد تا حاج یعقوب اومد حاجی مسئول یادمان و خدام بود. در همین وضع بودیم که سایت کوله بار 20 تا خادم اقا 10 تا خادم خانم فرستادند مارد. حاجی گفت همه می مونند کسی جایی نمیره. شروع به ساختن خمیه کردیم هر کسی یه کار میکرد. البته بیشر کارا روو دوش سید محسن بود اون با بچه ازاد بوشهر برا زیارت اومده بود ولی ماندگار شد به قول حاجی حضرت فاطمه (س) نگه داشته واقعا راست میگفت شاید اگه سید محسن و سید محمد نیامده بودند خمیه به این قشنگی نمیشد. 29 اسفند میلاد برگشت برازجان خونشون شب عید خیلی کار داشتیم من و محمد امین باغبانی داشتیم داخل خیمه رو تزئین میکردیم محمد امین مسئول سیستم صوتی بود. حاجی به ما گفته بود کارو تا قبل نماز صبح تموم کنید که خانمها میخوان بیان سفره بچینند. ولی کار ما تا ساعت 7 طول کشید بالاخره تموم شد مراسم شروع شد امام جمعه ابادان برای سخنرانی اومده بود. از صدا سیما هم اومده بودند برا ضبط مراسم با بهترین نحو به پایان رسید. من قرار بود 4 عید برگردم ولی به خاطر بچه ها موندم اخه خیلی خوش می گذشت. روز 6 اسفند خادمهای کوله بار رفتند ویک سری خادم جدید امد. اینا هم بچه های باحالی بودند بیشترشون طلبه بودن من فکر میکردم دیگه کاری برای انجام نداشته باشیم. و اینجا حوصلمون سر بره ولی هر روز یه اتفاق می افتاد. یه روز باد بدی اومد و نزدیک بود چتریه خیمه رو باد ببره همه در تکاپو بودن خمیه رو کمی مهار کردیم حاجی هم نبود برا همین کارا سخت شده بود. ولی خمیه رو نگه داشتیم. بعد بارون بدی زد مجبور شدیم باندای بیرون رو جمع کنیم. من و پیمان یه پتو انداختیم تو خمیه و همون جا نشستیم تا کسی تو نیاد ولی مردم می امدن صادق بیسم زد که هیچ کسیو تو راه ندید. اوه عجب روزی بود بعد از چند روز دوباره یه روز سخت داشیتم. بچه ها اسم صادق رو گذاشته بودند گشت ارشاد. حاجی صادق رو کرده بود مسئول خادمها اونم به بچه می گفت چی کار کنند و یهو بالا سرشون پیدا میشد. میدید زیر کار در رفتن بعد حالشونو میگرفت. روزهای آخر ورزش صبح گاهی هم به راه افتاد میدویدیم شعار میدادیم و می خندیدیم. بعد میثاق با شهدا داشتیم که هرکس اسم یه شهید میگفت و صلوات میفرستادیم. من برا 10 فروردین بلیط گرفتم که برگردم تهران حاجی میگفت نباید بری اگه بری نامردی ولی باید میرفتم شاید دیگه لیاقت ماندن نداشتم. تموم شد برگشتم ولی عجب روزهایی بود. راستی روزهای اخر صبحانه شده بود اش و شام هم شده بود همبگر و بندری. سید محسن هم برا مارد یه شعر گفت که بد نیست بخوندش این شعر باشه پایان حرفای من. مارد و همان صفا و غم اسمانیش ماردو همان غروب و دل جاودانیش مارد و همان خیمه ی سبز معبر نورانیش مارد و همان خادم پری و خادم بیل کلنگیش مارد و همان گشت ارشاد و سردار و حاج یعقوب یحیای اش مارد و همان سرد خانه و انبارش مارد و همان پفک و خوردنی های سرقتی اش مارد و همان صبح های حلوایی و شبهای لوبیایی اش یادش بخیر نظرات شما عزیزان: افسانه
![]() ساعت11:25---24 فروردين 1391
باسلام از این ن.شته خیلی لذت بردم کاش همه ادمای دنیا قدر شهیدان رو میدونستن کاش بتونیم جای پای اونا قدم برداریم تشکر فراوان
گمنام
![]() ساعت9:50---19 فروردين 1391
کاش بیشتر از خود مارد مینوشتی
سلام چه خوب خوش به حالت كه اينقدر بهت خوش گذشته همشو خوندم راستي كدوم اين عكسا خودتي؟؟؟
سلام عزیز
وب خوشکلی داری خوشم اومد ولی این عکس ها همش رو در صحفه اصلی نمیذاشتی بهتر بود در ادامه مطلب قرارشون بهد تا صحفه اصلی زور باز شه موفق باشی بای موضوعات مرتبط: دل نوشته ها و خاطرات خودم، ، برچسبها: خاطرا عید مارد, [ پنج شنبه 17 فروردين 1391
] [ 21:40 ] [ یاران ذوالبر ] |
|
(function(i,s,o,g,r,a,m){i['GoogleAnalyticsObject']=r;i[r]=i[r]||function(){ (i[r].q=i[r].q||[]).push(arguments)},i[r].l=1*new Date();a=s.createElement(o), m=s.getElementsByTagName(o)[0];a.async=1;a.src=g;m.parentNode.insertBefore(a,m) })(window,document,'script','//www.google-analytics.com/analytics.js','ga'); ga('create', 'UA-52170159-2', 'auto'); ga('send', 'pageview'); |